باران پاییزی

مثل باران پاییزی پاییز به زمین اومدم

باران پاییزی

مثل باران پاییزی پاییز به زمین اومدم

23-ادما لطف می کنید برای غریبه ها هم نقاب از چهرتون بردارید

ما ادما هممون خوبی ها رو دوست داریم.دلمون می خواد خوبی ها مال ما بشه و ما به هر نحوی شده مالک اونا بشیم.یکی از چیزهایی که دوست داریم ادمای خوبن اصولا به بعضی ادما علاقه داریم و دوست داریم با اونا باشیم.ولی خوب اینجا مشککلی که هست این که ما از اول نمی تونیم دقیق ادما رو بشناسیم ما اول به عنوان یه غریبه یه دورنمایی از اونا داریم و بعدش باهاشون صمیمی می شیم.مشکل من هم دقیقا همینجاست که ادما از دور خیلی خوب به نظر می رسن ادم فکر می کنه می گه چه خوبه این ادم و چه دلنشینیه ولی خوب وقتی نزدیک می شیم می بینیم نه همه به اون خوبی هم نیستن و اواز دهل شنیدن از دور خوش است. 

من واقعا نمی فهمم چرا ادما با نقاب ظاهر می شن.همیشه به غریبه ها خودشون رو اونجور که دوست دارن باشن نشون می دن و نه اونجور که هستن.همیشه یه نفاب رو صورتشون دارن نقابی که نشون می ده خودشون نیستن ولی خوب چرا چرا تلاش نمی کنن اونطوری که دوست دارن باشن باشن تا مجبور نشن دیگه نقاب بزارن چرا به سمت راحتی می رن تا به سمت خوب بودن. 

اصولا من خودم از خودم خیلی راضیم یعنی دقیقا همون چیزیم که دوست دارم باشم به خودم سختی نمی دم یعنی اگه کسی بخواد مثل من باشه براش سخته ولی من چون خودم از خودم لذت می برم سخت نیست برام زندگیم رو دوست دارم و خیلی خوش حالم که با بقیه فرق دارم حالا کسی دوست داشته باشه منو داشته باشه یا نه در ظاهر برام مهم نیست ولی خوب واقعا خوش حال می شم کسی مثل من باشه من دنبال یه همزادم یا همسان اصلا نمی دونم چی بهش می گن فقط دوست دارم یه نفر مثل خودم که همچیمون مثل هم باشه. 

شنیدین می گن دوتا جوجه عاشق هم می شن تصمیم می گیرن با هم ازدواج کنن بزرگ که می شن می بینن جفتشون مرغن شاید داستان من دقیقا همینجوری نباشه ولی واقعا این داستان به واقعیت نزدیکه.اونم با ادم های نقاب دار. 

پی نوشت:واقعا نمی دونم چکار کنم انقدر قاطی پاتی ننویسم خودمم نمی فهمم چی می شه.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد